سالها رفت و هنوز
یک نفر نیست بپرسد از من
که تو از پنجره عشق چه ها می خواهی
صبح تا نیمه ی شب منتظری
همه جا می نگری
گاه با ماه سخن می گویی
گاه با رهگذران
خبر گمشده ای می جویی
راستی گمشده ات کیست؟کجاست؟
صدفی در دریا است؟
نوری از روزنه فرداهاست؟
یا خدایی است که از روز ازل پنهان است؟
بارها آمد و رفت
بارها انسان شد
وبشر هیچ ندانست که بود
خود اوهم به یقین آگه نیست
چون نمی داند کیست
چون ندانست کجاست چون ندارد خبر از خود که خداست
قیصر امین پور
" مادرم ".....
مرا ببخش
دردِ بدنم بهانه بود ،
کسي رهايم کرده
که صداي بلند گريه ام
اشک هايت را درآورد ...
(فرستنده متن:ابجی الهه)
نظرات شما عزیزان:
.: Weblog Themes By Pichak :.